گناه حاج یونس «نهی ارشادی» بود
یادداشت فردوس حاجیان بر «میوه ممنوعه» ( 1 )
فردوس حاجیان مدرس دانشگاه در حوزهی ادبیات نمایشی و کارگردان تئاتر در مطلبی با عنوان "«میوهی ممنوعه» خط قرمز نبود و گناه حاج یونس «نهی ارشادی» بود" به تفسیر قرآن در زمینه این مجموعهی تلویزیونی به کارگردانی حسن فتحی پرداخته است.
حاجیان که به جای مقدمه این مطلب (که در اختیار سرویس تلویزیون ایسنا قرار داده)، اشعاری را به استاد علی نصیریان پیشکش کرده است که در پایان مطالب آورده میشود.
مطلب این هنرمند و مدرس دانشگاه دربارهی «میوه ممنوعه» به شرح زیر است:
"«و یا آدَمُ اسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ....» و ای آدم، تو و همسرت در بهشت مسکن کنید و از آن هر قدر که میخواهید بخورید. ولی نزدیک این درخت مشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید شد.پس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا بلکه بتوانند عیبهایی از ایشان که پوشیده بود آشکار سازد و لذا گفت: پروردگار شما، شما را از این درخت نهی نکرده، مگر برای این که در نتیجهی خوردن از آن مبدل به فرشته نشوید و یا از جاودانان در بهشت نگردید. (و اگر شما از آن بخورید، همیشه در بهشت خواهید ماند) آنگاه برای آن دو سوگند یاد کرد: که من از خیرخواهان شمایم. با این وسیله و با نیرنگهای خود آن دو را به خود نزدیک کرد تا آن که از از درخت بخورند. همین که خوردند عیبشان ظاهر شد. ناگریز شروع کردند از برگهای بهشتی بر خود پوشیدن، و پروردگارشان ندایشان داد: که مگر به شما نگفتم: از این درخت مخورید؟ و مگر نگفتم شیطان برای شما دشمن است آشکار؟
گفتند: پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم، اگر ما را نبخشی و رحم نکنی، حتماً از زیانکاران خواهیم شد، فرمود: از بهشت پائین بروید که بعضی بر بعضی دیگر دشمنید و زمین تا مدتی معین (یعنی تا هنگام مرک) جایگاه شماست و نیز فرمود در همانجا زندگی کنید و درآن جا بمیرید و از همان جا دوباره بیرون شوید (سوره اعراف آیات 19 تا 25)
در تفسیر قمی از پدرش و او بدون سند روایت آورده که: شخصی از امام صادق(ع) از بهشت آدم پرسید که آیا از بهشتهای دنیا بوده؟ و یا از بهشتهای آخرت؟ امام در پاسخ فرمود: از بهشتهای دنیا بوده، آفتاب و ماه در آن طلوع میکردند و اگر از بهشتهای آخرت بود، آدم تا ابد از آن بیرون نمیشد. چون اگر کسی وارد بهشت جاودان شود از آن بیرون نمیرود...
آدم چهل روز به سجده بود، بر بهشتی که از دست داده بود میگریست. تا آنجا که جبرئیل بر او نازل شد و گفت:آیا جز این بود که خدا تو را به دست قدرت خود آفریده و از روح خود در تو دمید؟ و ملائکه را به سجده بر تو وا داشت؟ آدم گفت: همینطور بود، جبرئیل گفت: پس چرا وقتی تو را «نهی» کرد از خوردن آن درخت، نافرمانی کردی؟ آدم گفت: آخر ابلیس به دروغ برایم سوگند خورد. (تفسیر قمی جلد 1 صفحه 43)
سوال این است که خطیئه و گناه آدم در این بهشت موقت برزخی که طلوع و غروب خورشید دارد که زمان آن هم محدود است که به روایتی زمان حضور آدم و حوا در آن فقط 6 ساعت بود! و خداوند برای آزمایش آدم آن را خلق کرد چه معنا دارد؟
مگر پیامبر گناه میکند؟
در پاسخ باید گفت: آن چه در بدو نظر از آیات قرآن ظاهر میشود این است که آدم رسماً گناه کرده مانند آیهی 121 سوره طاها (فَتکونا مِن الظّالمین) زنهار از این درخت مخورید که از ستمگران میشوید و نیز جملهی (وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی) آدم پروردگار خود را نافرمانی کرد و در نتیجه گمراه شد و نیز در آیه 23 سوره اعراف که قرآن این گونه حکایت میکند: (رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا، وَ اِنْ لَمْ تغفرلنا، و ترحمنا، لنکونن من الخاسرین) پروردگارا به خود ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی، و رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.
این آن مطلبی است که از نظر خود این ظواهر، و قطع نظر از رسیدگی به دقت همهی آیات داستان، به نظر میرسد. و اما اگر در همهی آیات داستان تدبر کنیم، و «نهی» از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم تعیین پیدا میکنیم که «نهی» آدم «نهی مولوی» نبوده، تا نافرمانیش معصیت خدا باشد، بلکه تنها راهنمایی و خیرخواهی و ارشاد بوده و خدای تعالی خواسته است مصلحت نخوردن از درخت و مفسدهی خوردن آن را بیان کند، نه این که با ارادهی «مولوی»، آدم را به عبث، وادار به خوردن از آن کند.
دلیل این معنا چند چیز است،اول این که خدای تعالی هم در سورهی مورد بحث و هم در سورهی اعراف ظلم را متفرع بر مخالفت «نهی» کرده و فرموده:(لا تقربا هذه الشجره، فتکونا من الظالمین) و آن گاه در سورهی (طه) این ظلم را به شقاوت مبدل کرده و فرموده (مواظب باشید شیطان شما را بیرون نکند و گرنه بدبخت میشوید)
آنگاه این بدبختی را در چند جمله که به منزلهی تفسیر است، بیان کرده و فرموده (تو در این بهشت نه گرسنه میشوی، و نه تشنه، و نه عریان و نه گرمازده) و با این بیان روشن کرده که مراد به شقاوت، شقاوت و تعب دنیوی است، که از لوازم جداناشدنی زندگی زمینی است، چون در زمین است که انسان به گرسنگی، تشنگی و لختی و امثال آن گرفتار میشود.
پس معلوم شد خدا آدم را «نهی» کرد تا گرفتار اینگونه عوارض نشود. هیچ علت دیگری که باعث «نهی مولوی»باشد، بیان نکرده است. پس به این دلیل نهی نامبرده «نهی ارشادی» بوده و مخالفت«نهی ارشادی» گناه نیست و مرتکب آن را خارج از رسم عبودیت نمیشمارد.
حال اگر بگوییم وقتی «نهی ارشادی» باشد و نه « نهی مولوی»،دیگر چه معنا دارد که خدا عمل آدم را «ظلم» و «عصیان» و «غوایت» بخواند؟
پاسخ آن است که ظلم عمل آدم معنایش ظلم به نفس خود بوده است و اما کلمه عصیان در لغت به معنای تحت تأثیر قرار نگرفتن و یا به سختی قرار گرفتن است. مثلاً وقتی گفته میشود (کسرته فانکسر، و کسرته فعصی) معنایش این است که «من آن چیز را شکستم و آن شکست» و «من آن چیز را شکستم ولی نشکست»؛ یعنی از عمل من متأثر نشد، پس عصیان به معنای متأثر نشدن است و عصیان «امر» و «نهی» هم به همین معناست و این هم در مخالفت تکالیف «مولوی» صادق است و هم در مورد خطابهای ارشادی چیزی که هست در عصر ما و در عرف ما مسلمانان، این کلمه تنها متعین در معنای مخالفت «اوامر» مولوی، از قبیل:نماز بخوان، روزه بگیر، و حج به جای آر و نیز مخالفت «نواهی» مولوی مانند:شراب نخور و زنا مکن و امثال آن شده است.
پس تعیین کلمه مورد بحث در معنای نامبرده، تعیین لغوی نیست. بلکه یا «شرعی» است و یا تعیین در «عرف» متدینین است و این حور تعیّن، ضرری به عمومیت معنا، از نظر لغت و عرف عام جهانی نمیزند.
پس مراد از آن «ظلم»، ظلم به نفس و خود را گرفتار تعب و هلاکت کردن است، نه ظلم به «حقوق خدا»، که در باب مساله «ربوبیت» و «عبودیت» از منافیات شمرده میشود و این خیلی روشن است.
خطای آدم که ناشی از «نهی ارشادی» است نتیجهی آن هم چون تکالیف «ارشادی» اثر «تکوینی» دارد نه اثر «مولوی». قرار است که این اتفاق بیفتد و او توبه کند و توبهاش پذیرفته شود. به زمین هبوط کند تا روزی که دوباره به روی پروردگار برگردد و در بهشت جاودان در جوار پروردگار آرام گیرد.
از طرفی توبه به معنای رجوع و برگشتن بنده به خداست که اگر از ناحیهی خدا قبول شود گناه به کلی محو و نابود میشود و گناهکار تائب، مثل کسی میشود که اصلاً گناهی نکرده و با چنین کسی معامله بندهی مطیع و منقاد را میکنند و در خصوص موردعملی که کرده، معامله امتثال و انعقاد را میکنند. و اگر «نهی» از خوردن درخت «نهی مولوی» بود و توبه آدم هم توبه از گناه عبودی، و رجوع از مخالفت «نهی مولوی»، «مولی» بوده، باید بعد از توبه دوباره به بهشت برمیگشت، چون توبه مخالفت او را از بین برده بود، زیرا صریح قرآن است که خدا توبه «آدم» را پذیرفت.
و حال آن که میبینیم بعد از توبه هم در زمین باقی میماند، و به بهشتش برنگرداندند. از این جا معلوم میشود که بیرون شدن از بهشت، به دنبال خوردن از درخت، یک اثر ضروری و خاصیت «تکوینی» آن خوردن بوده است.
همین خاصیت «تکوینی» است که آدم و فرزندانش را در مسیر سعادت قرار میدهد. اگر این عمل را نمیکرد و به زمین نازل نمیشد و یا بدون «خطا» نازل میشد، به آن سعادت و کمال نمیرسید. او «خطا» کرد توبهاش پذیرفته شد. هبوط کرد و راه سعادت و کمال را پیدا کرد. اما شیطان دستور مستقیم «مولی» را عمل نکرد. یعنی حقوق «مولی» را نادیده گرفت. پیداست که جنس خطای او سرپیچی از «امر مولوی» است، پس گناه بزرگ است و نابخشودنی چون اصرار بر این گناه هم دارد. شیطان کبر ورزید و دستور «مولی» را اطاعت نکرد.
هر دو رانده میشوند. آدم از بهشت رانده میشود، هبوط میکند تا به سعادت برسد و ظلم او ظلم به نفس خود است. شیطان هم رانده میشود اما گناه و ظلم او ظلم به «مولی» است.
روایت است که شیاطین تا قبل از بعثت حضرت عیسی (ع) تا آسمان هفتم هم میرفتند همین که آن حضرت مبعوث شد از آسمان چهارم به بالا ممنوع شدند، سپس وقتی پیامبر اسلام مبعوث شد از همهی آسمانها ممنوع شدند و هدف تیرهای شهاب قرار گرفتند (تفسیر المیزان جلد 216) ذریّه آدم «بار دیگر از ملک پرّان شود آنچه اندروهم ناید آن شود»
ذریّه ابلیس از فلک هفتم و از میانهی ملائکهها به زمین رانده میشود از همان اثر گناه «امر مولوی» است.
خداوند در آیات 34 سورهی حجر و 12 سورهی اعراف میفرماید: «ابلیس از بعثت رانده شد، و چون میخواست تکبّر کند و بهشت جای تکبّر نبود، فرود آمد»
پیداست که گناه شیاطین گناه نابخشودنی و «امر مولوی» است و خطای انسان خطای بخشودنی و «نهی ارشادی» است.
زیرا اگر «نهی» از خوردن درخت «نهی مولوی» مولی بود، باید بعد از توبه دوباره به بهشت برمیگشت، چون توبه مخالفت او را از بین برده بود.
زیرا صریح قرآن است که خدا توبه آدم را پذیرفت و حال آن که میبینیم بعد از توبه هم در زمین باقی میماند و به بهشتش برنگرداندند.
نتیجه آن که بیرون شدن از بهشت به دنبال خوردن از درخت، یک اثر ضروری و خاصیت «تکوینی» آن خوردن بوده، عیناً مانند مردن به دنبال زهر خوردن و سوختن به دنبال در آتش افتادن.
خلاصه آن که ابلیس و ذریّه ابلیس و همهی شیاطین حقوق مولی را نادیده گرفته و میگیرند و جنس و ماهیت گناهانشان «اوامر و نواهی مولوی» است اما آدم و ذریّه آدم و همهی نسلهای بعد مادام که حقوق مولی را نادیده نگیرند خطاهایشان ماهیتاً «اوامر و نواهی ارشادی» است و شامل رحمت پروردگار میشوند و سرتاسر قرآن مملو از این حکایتها در دورههای مختلف از اقوام مختلف است.
زیرا اگر "نهی" و تکلیف خداوند درخصوص آدم «ارشادی» نبود باید غیرارزش وصفی و تکوینی، اثر دیگر شرعی نداشته باشد، چون توبهاش شرعی گناه را از بین میبرد، و باید در مورد آدم و همسرش اثر شرعی گناه را از بین میبرد و دوباره به بهشت برمیگشتند، و مقام قرب را به دست میآوردند.
پیداست اگر پدر و مادر بسر به زمین فرود نمیآمدند. کسی میتوانستند متوجه فقر، ذلت، مکنت، حاجت و قصور خود شوند؟ و چگونه بدون برخورد با تعب و زحمت و رنج زندگی به روح راحت در بهشت خلد و جوار رب العالمین میرسیدند؟ و برای جلوه کردن اسماء حسنای خدا، از عفو،مغفرت، رأفت، توبه،ستر، فضل و رحمت موردی یافت نمیشد. چون مورد این اسماء حسنای خدا، گنهکارانند و خدا را درایام دهر نسیمهای رحمتی است که از آن بهرهمند نمیشوند، مگر گنهکارانی که متعرض آن شوند و خود را در معرض آن قرار دهند. پس این توبه همان است که به خاطر آن راه هدایت را بر روی انسان گشودند. تا آن را مسیر خود قرار دهند. و تنظیفِ منزلی است که باید در آن جا سکونت کنند و به دنبال همان راه و آن هدایت بوده که در هر عصر دینی، و ملتی برای بشر تشریع کنند. دلیل این معنا کلام خداست که مکرر سخن از توبه آورده و آن را برای ما مقدم ذکر کرده مثلاً فرمود:«فاستقم کما امرت، و من تاب معک»
(آن طور که مأمور شدهای استقامت بورز، هم خودت و هم هر کس که با تو توبه کرده) سورهی هود آیه 112
«و انی لغفار لمن تاب و امن»(من آمرزندهام برای هر کس که توبه کند و ایمان آورد) سروه طاها آیه 82"
فردوس حاجیان اضافه کرده است: " این مقدمه و تعاریف عملیاتی واژهها که گفته شد حاج یونس راویت میوهی ممنوعه خطا میکند، میلغزد جنس گناه او سرپیچی از «نهی ارشادی» است چون او مصداق آیات 1 تا 5 سورهی بقره است «الذین یومنون بالغیب ...» درای 5 ویژگی از ویژگی مومنین است: نماز میخواند، زکات میدهد. ایمان به غیب دارد. به پیامبران ایمان دارد و به معاد نیز ایمان دارد. بدیهی است چنین انسانی نباید بلغزد. او به «میوهی ممنوعه»ای نزدیک میشود که چون حاج یونس است گناه او گناهی بزرگ قلمداد میشود.
...ادامه دارد
منبع : ایسنا
مطالب مرتبط :
گفت و گو با کارگردان سریال «میوه ممنوعه»
فرجام هشدار دهنده حاج یونس در«میوه ممنوعه»
یادمان میرود حالا 73 سال دارد...
مخاطب زیاد مجموعههای مناسبتی نگرانکننده است
حساسیتها درباره شخصیت «حاج یونس فتوحی» کاذب است
سریالهای رمضان از نگاه منتقدان (1)
عواقب مغرور شدن به عبادت را میبینیم...
دانلود موسیقی تیتراژ میوه ممنوعه
میوه ممنوعه» و انتقاد به عملکرد مخابرات